متن های مفید و کاربردی

قسمت دوم رمان سرانجام یک شرط

_بچه آخه من به توچی بگم؟،منکه میدونم همه چی زیره سره خودت بوده پس حقته این بلاهایی که سرت میاد.

یهوصدایه مارال که لنگون انگون درحالی که یه دستشم به کمرش بودازپله هااومدپایین میثاق تامارالودیدفوری پرید رفت سمته حاج طاهروخودشوپشتش قایم کردروبه مارال گفت

_سمته من نیای هاوگرنه جیغ میکشم همسایه ها بریزن سرت!!گمشواونوربدو آقاجون توروخدا ببینش باز میخواد بیاد بم حمله کنه بگیرینش!!

حاج طاهرکه گیج شده بود نمیدونست بخنده یاازکارایه این دوتاعصبانی باشه!

حاج طاهر_پاشوجمع کن خودتوخجالتم نمیکشه بابازنی گفتن مردی گفتن این چجور حرف زدنه؟؟؟بااین هیکلت اگه مارال میتونه بزنتت همون بهترکه جایه سالم برات نزاره بااین سنوسالت خجالت نمیکشی اومدی پشته من قایم شدی پاشوبرواونورببینم!

برای خواندن بقیه قسمت دوم رمان سرانجام یک شرط به ادامه مطلب بروید.

ادامه مطلب...
۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۶۰ نظرموافقین۰مخالفین۰
s m m

قسمت اول رمان سرانجام یک شرط


مامان خواهش میکنم توروخدا!سه روزدیگه بیشتروقت ندارم خواهش میکنم بذاربرم!

_من عمرااگه بذارم توبری اونسره دنیامگه همین بوشهره خودمون چشه؟بشین مثله بقیه ی

دختراهمینجادرستوبخون بعدشم حاالگیریم که من اجازه دادم )که عمرا بدم(فکرمیکنی بابات میذاره توبری

شیراز؟؟

_آره مطمعنم اگه به بابا باشه صددرهزاراجازه میده!امااالن شماجوری پرش کردی که من جلوش لب نمی تونم

بازکنم که میگه پاشوبرو من اجازه بده نیستم!!بعدشم آخه مادره من جوری داری میگی اونسره دنیاکه

انگارمیخوام برم آمریکا!!باباهمین شیراز که بقله خودمونه دیگه کجادوره؟

_دختره ی چش سفید من پرش کردم؟؟وایساحاالدارم برااات همون نیم درصدشانس رفتنوهم ازدست

دادی!یاالبدو برو،دیگه هم اسم شیرازودانشگاه روجلومن نیار! فکرشوازمخت دربیاااار. ...میثاق برادر دوقلویه مارال

وارده آشپزخونه شدو یه سیب ازروی میزبرداشت وبانیشه بازگفت

برای خواندن بقیه قسمت اول رمان سرانجام یک شرط به ادامه مطلب بروید.
ادامه مطلب...
۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۶۰ نظرموافقین۰مخالفین۰
s m m